صفحه شخصی مهدی قنواتیان   
 
نام و نام خانوادگی: مهدی قنواتیان
استان: تهران - شهرستان: تهران
رشته: کارشناسی عمران - پایه نظام مهندسی: سه
شغل:  طراحی و نظارت سازه
شماره نظام مهندسی:  16-300-03166
تاریخ عضویت:  1389/05/20
 روزنوشت ها    
 

 کفشها بخش عمومی

19

دلبسته ی کفشهایم بودم. کفش هایی که یادگار سال های نو جوانی ام بودند
دلم نمی آمد دورشان بیندازم .هنوز همان ها را می پوشیدم
اما کفش ها تنگ بودند و پایم را می زدند
قدم از قدم اگر بر می داشتم زخمی تازه نصیبم می شد
سعی می کردم کمتر راه بروم زیرا که رفتن دردناک بود
 
================================

می نشستم و زانوهایم را بغل می گرفتم
و می گفتم:چقدر همه چیز دردناک است
چرا خانه ام کوچک است و شهرم و دنیایم

می نشستم و می گفتم : زندگیم بوی ملالت می دهد و تکرار
 
==============================
.می نشستم و می گفتم:خوشبختی تنها یک دروغ قدیمی است
می نشستم و به خاطر تنگی کفشهایم جایی نمیرفتم
قدم از قدم بر نمیداشتم .. می گفتم و می گفتم
 
=========================
......... پارسایی از کنارم رد شد
عجب ! پارسا پا برهنه بود و کفشی بر پا نداشت
مرا که دید لبخندی زد و گفت: خوشبختی دروغ نیست
اما شاید تو خوشبخت نشوی زیرا خوشبختی خطر کردن است
و زیباترین خطر..... از دست دادن
==============

تا تو به این کفش های تنگ آویخته ای ....برایت دنیا کوچک است و زندگی ملال آور
.جرات کن و کفش تازه به پا کن.شجاع باش و باور کن که بزرگتر شده ای
==============
رو به پارسا کردم ، پوزخندی زدم و گفتم
اگر راست می گویی پس خودت چرا کفش تازه به پا نمی کنی تا پا برهنه نباشی؟
 
==============

پارسا فروتنانه خندید و پاسخ داد :من مسافرم و تاوان هر سفرم کفشی بود
که هر بار که از سفر برگشتم تنگ شده بود و
پس هر بار دانستم که قدری بزرگتر شده ام
==============
هزاران جاده را پیمودم و هزارها پای افزار را دور انداختم
تا فهمیدم بزرگ شدن بهایی دارد که باید آن را پرداخت

حالا دیگر هیچ کفشی اندازه ی من نیست
======
 
وسعت زندگی هرکس به اندازه ی وسعت اندیشه ی اوست
------------------
سر تا پای‌ خودم‌ را که‌ خلاصه‌ می‌کنم، می‌شوم‌ قد یک‌ کف‌ دست‌ خاک‌
که‌ ممکن‌ بود یک‌ تکه‌ آجر باشد توی‌ دیوار یک‌ خانه
یا یک‌ قلوه‌ سنگ‌ روی‌ شانه‌ یک‌ کوه
یا مشتی‌ سنگ‌ریزه، ته‌ته‌ اقیانوس؛
یا حتی‌ خاک‌ یک‌ گلدان‌ باشد؛ خاک‌ همین‌ گلدان‌ پشت‌ پنجره

یک‌ کف‌ دست‌ خاک‌ ممکن‌ است‌ هیچ‌ وقت
هیچ‌ اسمی‌ نداشته‌ باشد و تا همیشه، خاک‌ باقی‌ بماند، فقط‌ خاک
اما حالا یک‌ کف‌ دست‌ خاک‌ وجود دارد که‌ خدا به‌ او اجازه‌ داده‌ نفس‌ بکشد
ببیند، بشنود، بفهمد، جان‌ داشته‌ باشد.
یک‌ مشت‌ خاک‌ که‌ اجازه‌ دارد عاشق‌ بشود،
انتخاب‌ کند، عوض‌ بشود، تغییر کند

وای، خدای‌ بزرگ! من‌ چقدر خوشبختم. من‌ همان‌ خاک‌ انتخاب‌ شده‌ هستم
همان‌ خاکی‌ که‌ با بقیه‌ خاک‌ها فرق‌ می‌کند
من‌ آن‌ خاکی‌ هستم‌ که‌ خدا از نفسش‌ در آن‌ دمیده
من‌ آن‌ خاک‌ قیمتی‌ام
که می خواهم تغییر کنم......... انتخاب‌ کنم
وای بر من اگر همین طور خاک‌ باقی‌ بمانم

الهی توفیقم ده که بیش از طلب همدردی, همدردی کنم..
بیش از آنکه مرا بفهمند, دیگران را درک کنم
پیش از آنکه دوستم بدارند, دوست بدارم

زیرا در عطا کردن است که می ستانیم و در بخشیدن است که بخشیده می شویم

سه شنبه 24 خرداد 1390 ساعت 10:09  
 نظرات    
 
علیرضا احمدی 15:20 سه شنبه 24 خرداد 1390
7
 علیرضا احمدی
فقط می تونم بگم موفق باشی
نازنین بهشتی 15:56 سه شنبه 24 خرداد 1390
14
 نازنین بهشتی
ظاهرا آقای مهندس احمدی دیگه خسته شدن از مخالفت با مطالب غیرفنی و غیر مهندسی
;)
ممنون آقای مهندس ناظمی
حکمت آمیز بود
نازنین بهشتی 15:59 سه شنبه 24 خرداد 1390
12
 نازنین بهشتی
ممنون آقای مهندس قنواتیان
فکر میکنم کامنت یه روزنوشت دیگه رو اشتباها اینجا گذاشتم
اگه تایید شد و اومد پیشاپیش عذر میخوام
یحیی بهمنی 18:01 سه شنبه 24 خرداد 1390
6
 یحیی  بهمنی
زیبا بود. ممنون
مهدی ناظمی 20:40 سه شنبه 24 خرداد 1390
6
 مهدی ناظمی
ممنون مهندس قنواتیان
ممنون مهندس بهشتی
حمید رستمی 22:57 سه شنبه 24 خرداد 1390
4
 حمید رستمی
آفرین
آفرین
آفرین
آفرین
آفرین
آفرین
محمد مهدی مدرس نیا 23:42 سه شنبه 24 خرداد 1390
12
 محمد مهدی مدرس نیا
کفشها را باید کند جور دیگر باید دید !!!!
باتشکر از ارسال این مطلب جالب
فریبا تنهایی 08:06 چهارشنبه 25 خرداد 1390
6
 فریبا تنهایی
مرسی فوق العاده بود.
حمیدرضا ولیزاده لادی 08:30 چهارشنبه 25 خرداد 1390
10
 حمیدرضا ولیزاده لادی
جالبه من هر روزنوشتی رو باز میکنم نفر اول یا حداقل نفر دومی که درباره آن روزنوشت نظر داده جناب آقای مهندس علیرضا احمدی هستند.
ای ول به این پشتکار و موفق باشی
ارش احمدی 08:59 چهارشنبه 25 خرداد 1390
6
 ارش احمدی
آقای احمدی کوتاه اومده خانم بهشتی کوتاه نمیاد
یحیی بهمنی 12:55 چهارشنبه 25 خرداد 1390
10
 یحیی  بهمنی
آقای مدرس نیا: کفش‌ها را باید کند؛ جور دیگر باید پوشید! متشکر از ذوق شما.
یحیی بهمنی 12:57 چهارشنبه 25 خرداد 1390
9
 یحیی  بهمنی
آقای ولیزاده، تازه آقای احمدی با مطالب عمومی مخالفن و اینجور یه پای ثابت تمام روزنوشت‌ها هستن!!!؛
حسابشو بکنین اگه موافق بودن چی میشد!! آقای احمدی مرسی که همه جا هستین.
علیرضا احمدی 05:37 پنجشنبه 26 خرداد 1390
8
 علیرضا احمدی
خواهش میکنم بچه ها.
من مخالف روزنوشت های تکراری هستم . اونهایی که به راحتی تو نت سرچ میشه .

بازم از همه معذرت می خوام .
بابت نظر ها هم می خوام پشت اون بنده خدایی که همه جا بهم منی میده رو در بیارم. والا من هرچی بگم ایشون مخالف من هستن !!! توجه دارین که .

نمونش نظر بالا . . .